عشق من و مهدي

زایمان

1393/6/27 15:14
نویسنده : الي
906 بازدید
اشتراک گذاری

روز 11 اردیبهشت به یاد موندنی ترین روز زندگی من خواهد شد

مهبد مامان تو واقعا خوش قدم و دوست داشتنی و راحت به دنیا اومدی

عزیز دلم از بس تو آقا بودی و نه دوران بارداری و نه اومدن به دنیات منون اذیت نکردی که هوس کردم برم سراغ اوردن دومی ......

واقعا همه چیز عالی بود ..دکتر مریم حکمتیان دستش به عمل خوب بود ... من روز اول بیمارستان پمپ درد داشتم ولی فرداش که تمام شد بازم درد زیادی نداشتم... روز دوم که خونه بودم اولش دلم گرفته بود که نمیتونم درست کارامو انجام بدم و یه سیر گریه کردم ولی واقعا از همههههههههههههههههههه که این چند وقت منو کمک کردن تشکر میکنم ... مامانم مامان مهدی ... خواهر برادارم  زنداداشام ... خواهر برادرای مهدی ...همه و همه ... یاری کردن تا من شما را به نحو احسن تپلت کنم

عزیزم وزن تولدت 3کیلو و 200 بود و قدت 38 که با توجه به این وزن خیلی ریزه به نظر می رسیدی ...

ولی خدا را شکر همه چیزت عالییییییییییییی بود ... فدای مکیدنت بشم که وقتی گذاشتنت روی سینم مثل بچه گربه ( دوست دارم که اینو بهت بگم مامانی جونم ) شروع کردی مکیدن ... و من به قدرت خدا بیشتر پی بردم

اینم بگم که این کارو همه بچه ها به راحتی انجام نمیدن ولی شما واقعا کارت عالی بود خندونک

عزیزم اتاق خصوصی بیمارستان سپاهان گرفتم که بابایی هم شب تونست بیاد پیش ما ...

موقع زایمان خاله مریم و خاله لیلا پیشم بودن و بعد هم بقیه اومدن .. شبش هم خاله فاطی و بابایی ...

خودشون بهت لباس پوشوندن و من هم خیلییییییییی سریع خدا را شکر به هوش اومدم ... و سعی هم کردم سریع با دستورالعملی که پرستار گفت از روی تخت پاشم خیلی سخت بود ولی سعیم را کردم و واقعا هم خدا را شکر میکنم که اینکارو کردم چون مامانت از روز سوم کلا پامیشد کاراشو خودش میکرد... حتی مهمون میومد من اصلا نخوابیده بودم و حمام میرفتم لباس عوض میکردم و کنار مهمونا روی مبل می نشستم ... گلی مامان

همش دلم میخواست که وقتی میای همه دوستت داشته باشن و اینو واقعنی میگم که الان دارم تایپ میکنم توی 5 ماه هستی و همه دیوانه وار عاشقت هستن مامان گلم از بس ماهیییییییییییییی...

 

 

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (0)