پایان 4 ماهگی ...

سلام عزیز دل من و بابا مهدی ....

قربونت بشم امروز 4 ماهت تموم میشه ... شنیدم که میگن امروز یا فردا توی وجود نازنین شما روح دمیده میشه ... منم سعی میکنم تو این مدت قرآن بیشتر برات بذارم جیگرم

میخوام برات بگم تو این مدت کلا شما چیا هوس کردی : اوایل این ماه که عاشق انار شده بودی ... اینقدری که شب صبح ظهر همش انار میخوردم .. بابایی هم که میدونست شما دوست داری همش برام انار میخرید.

بعد یهویی روز عاشورا هوس پرتقال کردی ... فدات بشم خونه نبودیم مغازه ها هم بسته بودن . هرچی بابات گفت برات آب پرتقال بگیرم گفتم نه بچت دلش پرتقال میخواد تا بین راه رفتیم خونه مادر ص یه دونه خوردم .. دیگه از اونروز مرتب شما دلت پرتقال میخواست قربون هوسات بشم مننننننننننننن که چیزای مفید دوست داری ... ( فقط یه شب عزاداری بودیم مژی کرانچی پنیری آورده بود خیلی دوست داشتی منم فرداش برات گرفتیم و خوردیییییییییی)

یه شب هم خاله ف خونمون بود این هفته توی فیلم یکی داشت با شیشه نوشیدنی میخورد مثل شیشه ایستک بود وایییییییییییی اصلا دست بردار که نبودی تا اینکه ساعت 11 شب باباتون براتون خرید آورد منم با شیشه سرکشیدم اینقدری چسبیددددددددددددددد ...

خلاصش عزیزم پریشب هم رفتیم وسایلی که از مکه خودمو مامان ع از مکه و سوریه خریده بودیم را آوردیم و دخترونه پسرونش را جدا کردیم ... انشالا که هرچی هستی سالم و با قدم و صالح باشی عزیزم ...

من دیگه برم برسم به کارم تا اخراج نشدم گوگولی من ...