خوش اومدی عزیزم
روز چهارشنبه 6 شهریور پری اومد سراغم ولی جالب بود برعکس همیشه خیلی ناراحت نبودم . عصر رفتم داروخانه و واسه خودم قرص امگا 3 خریدم و واسه مهدی قرص ویتامین ای که شروع کنیم به خوردن و ماه بعد رو بعد از سفر شمال به امید خدا شروع کنیم .
روز جمعه 8 ام شهریور بود یکم روند پری را بررسی کردم دیدم انگاری پری زیاد نبود . فقط روز چهارشنبه نرمال بود و این دو روز در حد لکه بینی بود .
شروع کردم به نظافت خونه ولی یه حسی نمیذاشت ادامه بدم ....
رفتم سراغ لب تاب و یه تاپیک زدم و شرایطم را گفتم . مهتاب جون که عزیزم الان نی نیش را امروز سقط کرد ( قلبش تشکیل نشده بود ) بهم گفت پاشو ب بی بذار
منم یه دونه ب بی داشتم . با نا امیدی تمام رفتم و کارای تست را انجام دادم که دلم یه دل بشه .
باورتون نمیشه تست را اینبار تو دسشویی نگذاشتم آوردم روی اپن آشپزخونه خخخخخخخخخخ در عرض یه چشم به هم زدن دو خط شد .
واییییییییییییییییییییییییییی خدای من باورم نمیشد که . فقط مثل دیوونه ها دور خونه راه میرفتم و اشک میریختمو میلرزیدم
آخه من پری بودم مگه میشد !!!!!!!!!!!!!!!
مهدی سرکار بود یکی دو ساعت بعد اومد خونه بهش گفتم ولی با شک . اونم رفت یه تست دیگه از داروخانه واسم گرفت و دوباره تست کردم . واییییییییییییییی خدای من خدا نصیب همه دوستای نی نی سایتیم بکنه . چه لحظه ای بود مهدی از ذوق بغلم کرد . اصلا باورمون نمیشد .
سریع رفتیم آزمایشگاه دکتر بزرگی روبروی بیمارستان شریعتی - چون عصر جمعه هم بود هیچ جا آز نمیگرفتن با دردسر پیدا کردیم - از ذوق و استرس و هیجان رگم پیدا نمیشد اصلا نمیتونستم آروم بگیرم
تا اینکه آز را گرفت و یک ساعت بعدش جواب را گرفتم خیلیییییییییییییییییی خوشحال بودیم چون جواب آزم هم مثبت بود .
اون شب به کسی نگفتیم چون دکی گفته بود به خاطر خونریزی که داشتی امکانش هست خارج رحمی باشه . واسه همین تو دل خودمون نگهش داشتیم تا فردا .
اینم عکس ب بی چک همین روز
جمعه 8 مرداد 92