عشق من و مهدي

تو ذوقم خورد

1392/5/11 20:49
نویسنده : الي
248 بازدید
اشتراک گذاری

سلام

امروز دوربینم را آورده بودم که عکسهای سفره امام حسن که روز سه شنبه شب تولد ایشون انداختم و همه چیز عالی بود رو آپ کنم و بذاریم تو وبلاگ اما....خمیازه

اما فکر کردم توی دلم یه فرشته هستش و بخاطر اینکه روزه هام اذیتش نکنه گفتم یه دونه بی بی چک بذارم اگه حتی هاله هم افتاد دلم خوش بشه .اما ...

دیشب از احیا زود برگشتیم خونه مادر مهدی . سحر اونجا بودیم با یه بدبختی رفتم تو دسشویی تو پاکت خود بی بی چک بوقققققق . و متاسفانه ...دل شکسته

باورت نمیشه که وقتی اون یه دون خط را دیدم و هیچ هاله ای هم نبود چه حالی شدم ....

مگه تونستم سحری بخورم توگلوم گیر میکرد . به مهدی هم دلم نیومد بگم .

بعدش دیگه طاقت نیاوردم و اشکام سرازیر شد . بنده خدا مادر مهدی یه کلمه هم نپرسید چی شده . منم وقتی رفتم توی اتاق خودمو خالی کردم . ناراحت

و طبق معمول روزه گرفتم . نمیخواستم روزای بدم را بذارم اینجا ولی خب اینم واسه خودش یه روزی بود .

ثبت مطلب : 6 مرداد 1392

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (4)

مامان خانومی
8 مرداد 92 13:10
سلام


برای دلی مینویسم


که هر روز برای دیدار تو قلبش میزنه


هر روز برای با تو بودن گریه کردنات و شیطنتات دلش تنگ میشه


هر روز با یاد تو به رختخواب میره


عزیزم دیشب شب قدر برات دعا کردم دوست داشتی بیا پست متفاوت گذاشتم


اخه من تازه بدنیا اومدم














سلام عزیزم ممنون ازاینکه به یادم هستی التماس دعا
مامان آیسان
9 مرداد 92 20:49
سلام الهام جون
وبلاگت خیلی قشنگه
انشالله که هرچه زودتر نی نیت بیاد و از روزای بارداری و بزرگ شدن نی نی بنویسی



فدات بشم آیسان جان به همچنین شما . مرسی از نظرت گلم
نگار
11 مرداد 92 7:32



جیجرتو نگالم بوسسسس
ابریشم
13 مرداد 92 16:32
الی؟؟؟؟؟؟ واقعا جلوی مادر شوهری اشک ریختی؟؟؟؟ تو منو میخواستی با 7 تا درکونیییییییییییی تا حالت جا بیاد!!!!!


اره سانازم دست خودم نبود ولی اون که نفهمید واسه جی بود . فکر کرد دلم گرفته شب قدر بود آخه قبلش