عشق من و مهدي

روز آخر

1393/2/11 2:33
نویسنده : الي
712 بازدید
اشتراک گذاری
صبح پنجشنبه ساعت 6 صبح باید بیمارستان باشم ظهر مادرجون ع برامون کباب برگ درست کرد و عصر. هم خاله لیلا یه سوپ خوشمزه که همین که خوردی شروع کردی به شیرجه زدن مثل همیشه وای یهویی دلم گرفت ازینکه فردا تو دلم نیستی تا شاهد دست وپا زدنات باشم. دلم گرفت اگه تنها بودم گریم میگرفت ِِ... اصلا مهلت کار دیگه ای بجز جواب تلفن و پیام نداشتم از بس همه لطف داشتن بهت و التماس دعاااا. امیرمهبدم دلم میخواد با اومدنت خیلی از دعاهام برآورده بشه با معصومیتت دست خاله ها و فامیل خالی برنگرده آمینننننن
پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (0)