عشق من و مهدي

بازم نیومدی

سلام عزیزم این ماه هم لیاقت مادر شدن را نداشتم . خیلی دلم گرفت ولی محمکم بودم چون طاقت اشکای باباتو نداشتم . فدات بشم همه چیز برای اومدنت داره آماده میشه قربون قدمای قشنگت بشم میدونم خدا هروقت که خودش میدونه تو رو میذاره توی دل من . پس بای تا بعد بوس جمعه 11 مرداد 92 ...
11 مرداد 1392

تو ذوقم خورد

سلام امروز دوربینم را آورده بودم که عکسهای سفره امام حسن که روز سه شنبه شب تولد ایشون انداختم و همه چیز عالی بود رو آپ کنم و بذاریم تو وبلاگ اما.... اما فکر کردم توی دلم یه فرشته هستش و بخاطر اینکه روزه هام اذیتش نکنه گفتم یه دونه بی بی چک بذارم اگه حتی هاله هم افتاد دلم خوش بشه .اما ... دیشب از احیا زود برگشتیم خونه مادر مهدی . سحر اونجا بودیم با یه بدبختی رفتم تو دسشویی تو پاکت خود بی بی چک بوقققققق . و متاسفانه ... باورت نمیشه که وقتی اون یه دون خط را دیدم و هیچ هاله ای هم نبود چه حالی شدم .... مگه تونستم سحری بخورم توگلوم گیر میکرد . به مهدی هم دلم نیومد بگم . بعدش دیگه طاقت نیاوردم و اشکام سرازیر شد . بنده خدا مادر مهدی یه...
11 مرداد 1392

سفره امام حسن در شب تولدشون - شب 15ماه رمضان

سلام دوست جونا اینم سفره من . البته این قبل از شروع مراسم بود و وقتی که غذاها را گذاشتم دیگه مهمانها دور سفره بودن و نشد عکس بگیرم . غذا پلو شوید باقالی ( مامان مهدی جونم درستیده بود) با کوکو سبزی( که آبجی بزرگ گلم درستیده بود) - آش رشته بسیار خوشمزه که مامان جونم درست کرده بود. شله زرد خیلی توپ که خاله بزرگم زحمتشو کشیده بود - و ... خیلی چیزای دیگه توی سفره هستش امیدوارم خدا ازمون قبول کرده باشه و همون چیزیکه شماها میدونید چیه را بهم بده . ...
11 مرداد 1392

نذری

پارسال ما چند ماهی دنبال خونه گشتیم . خیلی نذر و نیاز کردم چون خونه مرتب داشت گرون میشد و پول ما بی ارزش . کم کم از بالا شهر کشیده شدیم به سمت پایینتر از شهر . تا اینکه یه روز به دلم افتاد که انشالا توی خونه خودمون سفره امام حسن پهن کنم . هیچ وقت یادم نمیره روزی را که ( صبح پنج شنبه بود مرخصی گرفته بودم ) اشک ریختم و از خدا واسه تو خونه خواستم .  و همون روز این خونه ای که هستیم را به خاطر تو بهمون داد . تا اینکه پریروز تقویم رو نگاه کردم دیدم هفته دیگه تولد امام حسن مجتبی است و تصمیم گرفتم که نذرم را ادا کنم . از اتفاق خانومه گفت مولودی هم بخونم و من به خاطر حضور تو قبول کردم . و عزیزم من به خاطر تو این مولودی را برپا ...
29 تير 1392

جشن دو نفره ما

عزیز دلم هنوز حتی توی دلمم نیستی که بهت سلام کنم . اما میخوام واست یه خبر بذارم که بعدا بفهمی که چقدر خوش قدم بودی هنوز نیومده . حقوق بابایی اضافه شد بعد از چندین ماه انتظار و من خیلی واسش خوشحال شدم . واسه همین دیشب دوتایی رفتیم بیرون ( خانه کنتاکی ) افطار مهمون بابایی بودیم . جات خالی بود عزیزم . تازش از اول امسال هم بیمه مامانی طبق حقوقش رد میشه که اینم واسه روزایی که شما تو دلم هستی و به دنیا میای و من مرخصی هستم خیلیییییییی خوبه . اونم یه شیرینی داره که باید به باباییت بدم . قربونت بشم دلم روشنه که این ماه خدا تو رو به ما هدیه میده عزیزم . ...
24 تير 1392

اول راه : حس ابراز وجود

سلام عزيز دلم . اين وب سايت را درست كردم كه از زماني كه عزيزم دلم اظهار وجود كردي برات مطلب بنويسيم با بابايي . اما نتونستم طاقت بيارم و امروز كه يه حسهايي كردم كه انگاري هستي ، دلم خواست از امروز برات بنويسم . عزيز دل من و بابائي فردا مطمئن ميشم كه توي دلم هستي . اميدوارم كه صحيح و سالم برامون بموني.. ٧ اردیبهشت 92 ...
19 تير 1392