روزای آخر
عزیز دلم سیسمونیت تمام شد و پریشب مادرجون اومدن با عموها و عمه دیدن و کلی ذوق اومدنت را کردند . ساک بیمارستان را هم بستم عکس هم گرفتم خاله ها هم منتظر عکس هستند ولی دیگه سیستمم را تحویل دادم نشده عکسها را سر صبر بذارم تو وبلاگت بشه امروز میذارم عسکاتو البته عجله ای ... اگه بی سلیقه گذاشتم ببخش زمان خیلی نداشتم در ضمن عکسای لباساتو به ریز نگرفتم فقط نوزادیهاست بقیش را فرصت کردم میذارم ...
نویسنده :
الي
11:54