عشق من و مهدي

شومبول طلای منننننننننننننننننننننننننن

عزیز دلمممممممممممم نانازم شیطونکم نفسم عشقم ... میخوام از سونوی دیروزم برات بگم ولی واقعا از ذوقم نمیتونم بنویسم ... دیروز 24آذر 92 سونوگرافی میرداماد دکتر نشاط فر ساعت 6 نوبت داشتیم و ساعت یک 6 و 15 دقیقه شومبول طلای گل پسرمون رو دیدیم واقعا لحظه خوبی بود من که همش میخواست گریم بگیره با دیدن هر جزئی از بدنت و شنیدن صدای قلب نازت اما تو همون حال فقط دوستامو و کساییکه چند ساله منتظرن دعا میکردم که این لحظه نصیبشون بشه بابا مهدی که انگاری خودشو میخواست خیس کنه از ذوق .. خیلی براش دیدنت جالب بود کامل حست کرد و انگاری حسادت میکرد که تو توی دل من هستی خدا را شکر همه وضعیتت خوب بود وزنت هم 314 گرم بود که دکتر گفت خیلی خ...
25 آذر 1392

نازدار خاتون یا کاکل به سر !!!!

عزیزممممممممممممم چند ساعت دیگه بیشتر نمونده که برم و ببینم نازدار من چیه !!!! وای نمیدونی که چه هیجانی دارم... تازش دوتا اسم هم انتخاب کردم که به محض اینکه فهمیدم با اسم صدات میزنم عزیزم ..( البته انشالا که عوض نشه ) پسر نازنینم فداش بشم که کلی منتظرشم مهبد جان و دخترم عشقم همدمم که یه عالم براش ذوق دارم مهگل جان انشالا که هرکدوم شدی بعد که بزرگ شدی هم خودت اسمت را دوست داشته باشی عزیزم ... ...
24 آذر 1392

ذوق و دل نگرانی

سلام عزیزم هرباری میخوام برات بنویسم یه کاری پیش میاد .. این نشون میده که مامان اکتیو و فعالی داری هااااا عزیز دلم یکشنبه ساعت 6 عصر (92/9/24) که مامانی میشه 19 هفته و 4 روز سونوی آنومالی دارم. این بار واسه سونوت به جز نگرانی ذوق هم دارم چون مشخص میشه عشق من جنسیتش چیه عزیزم ... کلی اسم برات انتخاب کردم هم دخترونه هم پسرونه دوتاشم فعلا قطعی شده ولی تا قطعیت نهایی نمینوسم برات عزیزم توی این مدت شما یه شب سوپ هوس کردی . پاشدم با وجود خستگی ولی ذوق یه سوپ قارچ و جویی درست کردمممممممممممممم که نگوووووووووووووووووو . هیچوقت سوپهام به این خوشمزگی نبود . فکر کنم چون به عشق تو درست کرده بودم خواستنی شده بود عزیزم .دوتا ظرف پر...
24 آذر 1392

خوش اومدی عزیزم

روز چهارشنبه 6 شهریور پری اومد سراغم ولی جالب بود برعکس همیشه خیلی ناراحت نبودم . عصر رفتم داروخانه و واسه خودم قرص امگا 3 خریدم و واسه مهدی قرص ویتامین ای که شروع کنیم به خوردن و ماه بعد رو بعد از سفر شمال به امید خدا شروع کنیم . روز جمعه 8 ام شهریور بود یکم روند پری را بررسی کردم دیدم انگاری پری زیاد نبود . فقط روز چهارشنبه نرمال بود و این دو روز در حد لکه بینی بود . شروع کردم به نظافت خونه ولی یه حسی نمیذاشت ادامه بدم .... رفتم سراغ لب تاب و یه تاپیک زدم و شرایطم را گفتم . مهتاب جون که عزیزم الان نی نیش را امروز سقط کرد ( قلبش تشکیل نشده بود ) بهم گفت پاشو ب بی بذار منم یه دونه ب بی داشتم . با نا امیدی تمام رفتم ...
24 آذر 1392

پایان 4 ماهگی ...

سلام عزیز دل من و بابا مهدی .... قربونت بشم امروز 4 ماهت تموم میشه ... شنیدم که میگن امروز یا فردا توی وجود نازنین شما روح دمیده میشه ... منم سعی میکنم تو این مدت قرآن بیشتر برات بذارم جیگرم میخوام برات بگم تو این مدت کلا شما چیا هوس کردی : اوایل این ماه که عاشق انار شده بودی ... اینقدری که شب صبح ظهر همش انار میخوردم .. بابایی هم که میدونست شما دوست داری همش برام انار میخرید. بعد یهویی روز عاشورا هوس پرتقال کردی ... فدات بشم خونه نبودیم مغازه ها هم بسته بودن . هرچی بابات گفت برات آب پرتقال بگیرم گفتم نه بچت دلش پرتقال میخواد تا بین راه رفتیم خونه مادر ص یه دونه خوردم .. دیگه از اونروز مرتب شما دلت پرتقال میخواست قربون هوسات بشم مننننن...
6 آذر 1392

15 هفته و 3 روز

عزیزم یادم رفت تو تاپیکام بگم که دکترم را خانم مریم حکمتیان چهارباغ بالا انتخاب کردم انشالا که دستش خوب باشه و به راحتی به دنیا بیای واسه ابتدای ماه سومم مولتی ویتامین پریناتال بهم داده روزی یکی و فیش اویل هم یک روز در میون یکی .. در ضمن گفته روزی یه تخم مرغ بخورم که نمیخورم خخخخخخخ عزیزم شام قریبان شب جمعه نون پنیر سبزی پارسال نذر کرده بودم که انشالا خونه بخریم و تو هم زودی بیای تو دلم بدون غم و غصه که امسال نذرت را ادا کردم انشالا که سال دیگه تو همون خیمه میبرمت و آروم باشی عزیز دلم ..
25 آبان 1392

پایان هفته 14 ام

عزیزم امروز 21 آبان هست مصادف با شب تاسوعا .. نوبت دکتر داشتم که برم سونوی ان تی و آزمایش غربالگیریتو نشون بدم ..قبلش هم بگم شرمنده دیر شد بیام بنویسم آخه دوست دارم برات عکس بذارم نمیرسم خونه برم سر لب تاب گلم . خیلی لحظه شیرینی بود وقتی منشی گفت برو روی تخت صدا دراز بکش ... دهنم آب افتاد که میرم و صدای قلب نازتو میشنوم ... خانم دکتر اول طرف راست دنبالت میگشت و با اینکه شکم مامانی قلمبه شده ولی میگفت کوچولویی که صدات را نمیشنویم ولی من میخواستم بهش بگم که من عزیز دلم را طرف چپم حس میکنم .. تا اینکه خودش دستگاهش را کم کم برد همونجایی که مامانی حست میکنه عزیزمممممممممممم وای دلم میخواست از خوشحالی گریه کنم صدای تاپ تاپ تند قلبت داشت قل...
25 آبان 1392

9 هفته و 4 روزگی

سلام نقل مامان عزیزم امروز رفتم خانه بهداشت . تشکیل پرونده دادم و واکسن کزاز زدم ( چون دقیق یادم نبود که دوران عقد زده بودم یا نه ) خانم ماما یه سری توضیحات بهم داد که می نویسم واسه خاله جونا : نمک تا پایان بارداری خیلی کم مصرف بشه - فست فود - چیپس و پفک تا حتی دوران شیردهی ممنوع تا پایان هفته 12 باید خیلی مراقب باشم چون خیلی حساس هست این دوران - پیاده روی زیاد نکنم - از پله پایین و بالا نرم - استراحتم کافی باشه اومدم خونه . ویتامین دی توی آزمایشم کم بود گفتن روزی سه بار هر بار 10 دقیقه بدنم توی آفتاب مستقیم باشه و زرده تخم مرغ هم بخورم ( که مامانی به خاطر محیط کارش نمیتونه این کارو بکنه ) نان سبوسدار حتما بخورم قد و وزنم هم خوب ...
16 مهر 1392